هتل کالیفرنیا

ساخت وبلاگ
باز با آن آشفتگی خاص خودم خودم را به خیابان سپردم.مدت ها بود مردم من را با آن پالتوی مشکی و کلاه سیسلی میشناختند.مدلی که تقریبا منسوخ شده بود ولی من در لا به لای سیاهی تاریخ به دنبال عشق خودم میگشتم.قدم زنان روی سنگ فرش پیاده رو در حال ارتباط گرفتن با تاریکی و روشنایی بودم.ناگهان صدایی آمد.آری دوستم مایکل بود.بدون سلام پوزخندی زد.گفت باز که پرسه میزنی.برایم مثل یک منوی رستوران بود.هرگاه مرا می دید مرا به جای مزخرفی دعوت میکرد.از پیشنهاد هایش خسته شده بودم ولی نمیدانم چرا یک نیرویی درونی به من میگفت به کلامش گوش بده.مایکل گفت امشب برایت جایی را سراغ دارم که عالم مثل توست.امشب تنها به هتل کالیفرنیا برو.بعد یک نخ از آن سیگارهای کوباییش به من تعارف کرد و رفت.

آه هتل کالیفرنیا...

با صدای گیتار پیرمرد گوشه ی پیاده رو خودم را همراه کردم.قطعه ای از گری مور.چشمانم را بستم و با بازکردنش به جلوی در هتل رسیبدم.وارد که شدم موسیو نگاهی کرد و سرش را پایین انداخت.نزدیک شدمو صدایم را کمی کلفت کردم گفتم.مستر لطفا یک لیوان از آن شراب1969.صد دلار گذاشتم روی باجه و رفتم نشستم روی  یکی از میزهای بار.جعبه سیگارم را باز کردم که یک نخ بردارم ولی خالی بود.از عصبانیت محکم داشتم پیشانی ام را فشار میدادم که ناگهان صدایی مرا پرت کرد به دنیایی دیگر.سرم را که بالا کردم دیدم زنی با سیمایی متفاوت از موجودات زمینی به من یک نخ تعارف میکند.در یک دستش سیگار و دست دیگرش لیوان مشروبم.

این بار من میخواستم حرف بزنم ولی انگار لال مادرزاد شده بودم.چشمانش همه ی حواس چندگانه ام را از من گرفته بود.از من خواست که اجازه دهم بنشیند.فقط یک جمله گفت و نگاهم کرد.گفت تو اجازه دارذی با من هرکاری بکنی ولی به نفع خودت است که وارد دنیای من نشوی.حرف هایش هم مانند همه چیزش متفاوت بود.با نگاه بازی اش داشت کم کم دنیای من را میساخت.حرفی بینمان رد و بدل نمی شد.همه چیز با قوه ی مابعدالطبیعی نگاهش بود.آری راست میگفت و ای کاش وارد دنیایش نمیشدم.او خوب میدانست  که تصورم نسبت به همه چیز خراب میشود.انگار با خواست خودش زندانی شده بود.تمام شب را چشم در چشم هم به بازی کردن پرداختیم.گویی یه پانتومیم عاشقانه بود که بازیگرانش ما دونفر بودیم.نزدیک صبح بود و من را به یک دوئل دعوت کرد.یک سکه برداشت.عشق و نفرت.یا زنده می ماندم یا در عشق ابدی ام فرو می رفتم.سکه را بالا انداخت.در این فاصله من خودم را باختم وارد دنیایش شدم.آخرین چیزی که یادم می آمد داشتم به سمت در می دویدم.مجبور بودم راه برگشت به جایی که بودم را پیدا کنم.مسئول شب گفت آرام باش.ما برنامه ریزی داریم برای پذیرایی.می توانی هرزمانی که دوست داری وارد شوی اما هیچ وقت نمی توانی اینجا رو ترک کنی...

                              نوشته شده توسط آرمان در ساعت یک و ده دقیقه بامداد با تاثیر از آهنگ هتل کالیفرنیا در تاریخ19دسامبر سال2015میلادی

تولد دوباره(بهشت گمشده گذشته)...
ما را در سایت تولد دوباره(بهشت گمشده گذشته) دنبال می کنید

برچسب : هتل کالیفرنیا,هتل کالیفرنیا دانلود,هتل کالیفرنیا شبکه نیم,هتل کالیفرنیا ترجمه,هتل کالیفرنیا دبی,هتل کالیفرنیا آکورد,هتل کالیفرنیا متن اهنگ, نویسنده : beheshtebastana بازدید : 288 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 16:37