گابریل

ساخت وبلاگ
جای عجیبی زندگی میکنیم.در مبهم ترین دوره ی تاریخی.خودم به خودم حق میدم از تاریخ متنفر بشم.امشب تو کافه داشتم به این فکر میکردم که اگه سال32بودم توی باختر امروز کار میکردم یا جزو اوباشی بودم که تو میخونه مشروب میخوردن!!!یا شایدم توی زمین پدری درخت میکاشتم؟؟؟؟؟

بله آرمان خان تو هم مثل خیلیای دیگه عمرتو پای عقایدت نابود کردی.نوشتم،جنگیدم،کتک خوردم و برچسب سبز رنگ خوردم.آخرشم منزوی شدم.عشقم را از دست دادم و شرافتم را فروختم.حالا بهم حق میدی از دانشگاه و تاریخ متنفر باشم.چه فکرهای نوپایی که پای مشروطه چوبه ی دار را بوسیدند.تا کی ما قربانی بشیم.دکتر فاطمی 70سال پیش چه تز هایی داد و الان همش شد استخاره.الان دیگه میخوام فقط توی این شهر مغموم که خیابون هاش  منو به تنگ میاره قدم بزنم و قهوه بخورم.به عشقم فکر کنم که صداش همه دنیام بود و میگفت بیا با هم باشیم و من تفکراتمو سفت چسبیدم و توی این جنگل رهاش کردم.بله  وارد یه بازی بی پدر و مادر که بشی تهش تنهایی مثل من.میخوام به صد سال تنهایی برم و با گابریل رفیق بشم.قول میدم تا خوندم بیام بگم تو دنیای گابریل چه خبر بوده.

تولد دوباره(بهشت گمشده گذشته)...
ما را در سایت تولد دوباره(بهشت گمشده گذشته) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beheshtebastana بازدید : 313 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت: 2:10