مرگ

ساخت وبلاگ
شاید باور نکنین ولی امشب از خودم فاصله گرفتم.یک پریواز شاید ابدی.شاید آخرین باری باشد که بنویسم وقتی میدانم تا چند دقیقه ی دیگر نخواهم بود.من همان آرمانم ولی این بار نه در کنج اتاق بلکه روی سنگ فرش های پاریش باشد.دیگه آن پسر بچه ی شیطون و گستاخ نیست و بلکه یک جوان پخته ی شیک.با آن پالتوی قهوه ای روشن که هم زیباتر سیگار میکشد و هم قشنگ تر راه میرود.روی صندلی تک کنار بار نشسته ام و کلاهم را برمیدارم.با سیگار زیر لبم آخرین اتفاق زندگی ام را میخوانم و ورق میزنم.بعد فنجان قهوه ام را برمیدارم و مینوشم.داشتم آخرین پروژه ی ذهنم را هم پایان میدادم.اینطور سوال میشود که چطور خودکشی؟بعد نتیجه ی ماه ها نشستن و قهوه خوردن را میگویم.چه زیبا و شاعرانه و فلسفی که خودکشی صورت میگیرد.هیچ کس جز آنهایی که دم مرگ هستن نمیدانند که قبل مرگ تا یک روز مرده ی زنده ای.زنده ای ولی داری اولین روز پس از مرگت را نمایش میدهی.تازه روز آخر معادله ی خدا و دنیا را حل میکنند.دم مرگ به دریای دانش میرسی.میفهمی مرگ دو خط هستند که به هم میرسند.شاید یک سری از آنهایی که به این نتیجه رسیند قرص با ماری جوانا زده بودند و ب یک باره ب این حقیقت رسیدند و مردند.اون هم قرص خواب ابدی.بعد آن فقط انتظار است تا رسیدن دو خط به یکدیگر.من نشسته ام.خداحافظ

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

اینو تو خواب و بیداری نوشتم.فعلا بخونین و فردا درستش میبکنم.

تولد دوباره(بهشت گمشده گذشته)...
ما را در سایت تولد دوباره(بهشت گمشده گذشته) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beheshtebastana بازدید : 268 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1396 ساعت: 15:07