یکی از رویاهام اینه که توی اون دنیا با اخوان توی یه کافی شاپ باشیم.طبقه هفتم جهنم.فرشته ی عذاب فنجون قهوه هامونو بیاره و اخوان بعد خوردن یه مقدار از قهوش برام این شعرشو بخونه... هیچمهیچم و چیزی کمما نیستیم از اهلِ این عالم که میبینیدوز اهلِ عالمهای دیگر همیعنی چه بس اهلِ کجا هستیم؟از عالمِ هیچم و , ...ادامه مطلب
در روز دوبار از خود بی خود میشوم.زمانی که شعری را از زنی تنها میخوانم و زمانی که صدای زنی موسیقی شبانه ی من است... در این زمانه خاموش دلیل بی قراری و خشونتمان حذف شدن جنس زن از بطن جامعه است.حذف فیزیکی فکری زنان تنها خشونت علیه زنان نیست.خودزنی مردان در باتلاق خودشیفتگی است. چه کسی شعر و صدای فروغ را خاموش کرد؟... حقوق صوری زنان شعور انسانی را به بازی میگیرد.نشسته ایم یک طرف الاکلنگ و با خودمان بازی میکنیم دریغ از اینکه جامعه ی رو به انحطاط از ریشه فاسد میشود.چه کسی گفته زن شاعر و خواننده نشود؟چه کسی گفته زن رئیس جمهور نشود؟با کدامین انصاف ارث زن را نصف مردها دانستیم؟ورزشمان هم که به کنار.عقل زن نصفه مرد است یا گوینده ی این سخن؟آیا به زن به چشم انسان نگاه کردیم یا به مردها به چشم حیوان؟هنگام نوشتن قوانین خواب بودیم یا خودمان را زده بودیم به خوابی؟تفکیک انسان به دو کلمه ی مرد و زن شروع تبعیض است یا کلاه گذاشتن سر اندیشه؟شیر زن یعنی زن از هر نظر از مرد پایین تر است و زن مافوق بشری تازه میشود مرد!!!!!!!!هع افسوس در این بازار حراج انسانیت انسانی دیدم که به زور سرش لچک کرده بودند.... ,بانوی من,بانوی من ستار,بانوي من ...ادامه مطلب
زمستان را دوست میداروم؛ از تابستان گریزانم... زمستان را عاشقانه میپرستم؛ تابستان را با تمام کینه و دشمنی ام یاد میبکنم... عاشق زمستانی هستم که گرمی عشق را به من هدیه داد تا تابستانی که خیانت و سردی وجدایی را در اقبالم نوشت... قدم زدم روی برگ های زرد و زیبای پاییزی را به گل و سبزه ی بهار ترجیح میدهم. بهاری که بوی نفرت و شکست میدهد... هنوز هم گرمای زیر کرسی را به گرمای بخاری های صنعتی که بوی نابودی میدهد ترجیح میدهم. کرسی هایی که نشان از انسانیت دارد و مرا به یاد تو می اندازد... هنوز هم تورا با وجود تمام شکست هایت و گذسته ی غم باری که توسط همین انسان ها رقم خو,زمستانم آرزوست,دختر زمستانم,من زمستانم,عاشق زمستانم,متولد زمستانم ...ادامه مطلب