تولد دوباره(بهشت گمشده گذشته)

متن مرتبط با «شعر چشمان تو از فریدون مشیری» در سایت تولد دوباره(بهشت گمشده گذشته) نوشته شده است

شعر سبز اخوان

  • با تو ديشب تا كجا رفتمتا خدا وانسوي صحراي خدا رفتم من نمي گويم ملايك بال در بالم شنا كردند من نمي گويم كه باران طلا آمد ليك اي عطر سبز سايه پرورده اي پري كه باد مي بردت از چمنزار حرير پر گل پرده تا حريم سايه هاي سبز تا بهار سبزه هاي عطر تا دياري كه غريبيهاش مي آمد به چشم آشنا ، رفتم پا به پاي تو كه , ...ادامه مطلب

  • چه جالب برای تو

  • دلم هوای زمستان را کرده... هوای قهوه های تک نفرهقدم زدن های تک نفره کافه ی خالی و دود سیگاری که جای شومینه مرا گرم میکند صدای گرم بنان که هیچ وقت خاموش نشد و افکار دکتر فاطمی که هیچ گاه خوانده نشد روزنامه ی 28 مرداد باختر امروز و 23خرداد کلمه ندایی که خاکش در خاک سهراب ادغام شد و شاهینی که در دادگاه, ...ادامه مطلب

  • شراب شعر چشم تو(فریدون مشیری)

  • رویایی کوتاه در یک شب بی فردامن امشب تا سحر خوابم نخواهد بردهمه اندیشه ام اندیشه فرداستوجودم از تمنای تو سرشار استزمان در بستر شب خواب و بیدار استهوا آرام،شب خاموش، راه آسمان ها باز...خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز...رود آنجا که می بافند کولیهای جادوگیسوی شب راهمان جاها،که شب ها در رواق کهشان ها عود می سوزند؛همان جاها، که اخترها، ببام قصرها،مشعل می افروزند؛همان جاها که پشت پرده شب، دخترخورشید ردا را می آرایند؛همین فردای افسون ریز رویاییهمین فردا که راه من بسته استهمین فردا که روی پرده پدار من پیداستهمین فردا که ما را روز دیدیر است!همین فردا که ما را روز آغوش نوازش هاست!همین فردا، همین فردا...... من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد!زمان، در بستر شب خواب و بیدار استسیاهی تار می بند،چراغ ماه لرزان، از نسیم سرد پاییز استدل بی تاب و بی آرام من ، از شوق لبریز استبهرسو، چشم من رو می کند: فرداست!سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخندقناری ها سرود صبح می خوانند......من آمجا چشم در راه توام. ناگاه:ترا از دور میبینم که میایی،ترا از دور می بینم که می خندی،ترا از دور می بینم که می خندی و میایی،نگاهم ,شعر چشمان تو از فریدون مشیری ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها