تولد دوباره(بهشت گمشده گذشته)

متن مرتبط با «خون» در سایت تولد دوباره(بهشت گمشده گذشته) نوشته شده است

خون

  • در این شبهای سرد و نابسامان که گاهی فکر کردن هم بسی دشوار  و سراسر سردرگمی و تشویش است؛ نوشتن سختیش به سختی سرودن غم نامه است. گاهی بدک نیست احساست را به یک فنجان قهوه دعوت کنی و چهار عدد گوش بسپاری به حرفش که چه بر سر آن آمده است!... از آخرین و قرار دل و اصول که به نام عقل رنگ می بازد سال هاست که میگذرد.دل هنوز هم نمیخواهد سکوتش را بشکند و بگوید چطور آرام بدون یک سخن رفت و چنان رفت که گویی هیچ گاه نیامده است. چطور قربانی پنج حرف شد.                                    هنجار... آری این بار خیره به دل می مانم؛سرش پایین است تا شکستگی هایش باز خود را نشان ندهد؛ با شکر سال هاست که غریبه شده و حتی قهوه اش را هم تلخ می خورد. از من سال هاست که بریده و دیگر تسلیمم نمی شود.فقط گفت مرا سرافکنده کردی و مرا به چه فروختی؟!!                           به زندگی که خودت اعتقاد داری یکبار بیشتر فرصتش را نداری... سال هاست که نلرزیده؛ حتی وقتی دید دخترک معصوم زیر شکنجه های حکومتی جان داد. آری دل رفت و مهمان بعدی من حسرت و هنجار سر میز شام منتظرم بودند. در آن نگاه مغموم دل یک چیز بود.یک پیام داشت که میگفت: ,خون در مدفوع,خون,خونه به خونه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها